بنام خدا
سبحان من یرانی و یعرفه مکانی و یرزقنی و لاینسانی
بنام یگانه خدا و معبود و معشوق من که تمام کارها را با یاد او و با نام او و با توکل بر او آغاز میکنم، بنام آن کسی که جانم در دست اوست.
امشب شب پنجشنبه 16/10/1366 در داخل چادر و در کنار بهترین دوستانم و رفقایم مشغول نوشتن خاطره یا پیام یا وصیت خود هستم، شاید این هم آخرین باری باشد که قلم را به دست گرفته و مینویسم. راستش را بگویم،میخواهم در مورد دوستان خود بگویم و تفاوت اینها را با افراد دیگر(لاابالی). شاید در داخل این چادرها بهترین دوستها و عزیزان نشسته باشند که ایمان و تقوی و بزرگواری آنها و آن خلوص و صداقت آنان جدا انسان را یاد سربازان صدر اسلام میاندازد، انسان را یاد رشادتهای حمزه سیدالشهداء و ابوالفضل میاندازد.
عبادت و بندگیشان انسان را یاد شب عاشورا میاندازد که یکی مشغول خواندن قرآن و دیگری مشغول خواندن نماز ، یکی در چادر مشغول عبادت و دندگی خداست. راستی آنها چه میخواهند که در نیمههای شب در این هوای سرد و طاقتفرسا ایستاده و نماز شب برپا میدارند. آنها مگر چه کردهاند، آنها مگر چه جرم و گناهی انجام دادهاند که نیمههای شب مانند یک غلام در خانه ارباب میگویند الهی العفو، خدایا مرا ببخش.
خدایا آنها نوجوانی هستند تازه به دوران رسیده ولی حقیقت را درک کردهاند و این مسئله را درک کردهاند که خدا را برای چه عبادت میکنند، خدا را برای رفتن به بهشت و یا ترس از جهنم عبادت نمیکنند بلکه آن را رسیدن به سعادت خود میدانند. ولی یک چیزی را باید بگویم که این رزمندگان شاید بندگان خاص خداوند باشند که بیشترین سختیها و مشکلات را در راه خدا و برای رضای خدا تحمل میکنند و اما ان جوان لاابالی و بیبند و بار است(اول باید منشأ ان را بیابیم، بعد بتوانیم راه علاج راپیدا کنیم) شاید آن جوان دانسته یا ندانسته به این راه کشیده شده است و شاید یک مسئله سیاسی را به دنبال دارد. آن جوانی که ندانسته به این راه کشیده شده باید بداند که این کارها آخر و عاقبت خوبی ندارد. یعنی ما معتقدیم به اینکه آخر ما بایستی بمیریم، پس چه بهتر لااقل در این دنیا درست زندگی کنیم، نمیگوییم مسلمان باشید، میگوییم که لااقل مثل یک انسان زندگی کنیم که اگر فردا از دنیا رفتیم، مردم برای ما دعا نکردند لااقل لعنت نکنند.
جوانان بی بند وبار از این دنیا چه دیدهاند، نمیدانم که اینها از داخل شهرها چه میخواهند که مثل سگهای ولگرد یا در داخل شهر یا سر چهارراهها پرسه بزنند و اگر مشاهده میکنید برادران حزبالله نسبت به این افراد معترض میشوند نه اینکه سسر اینها غرضی دارند بلکه میخواهند آنها را بسازند و اما آنهایی که مخالف این امر میباشند باید بگویم اگر میخواستیم به آنها پیام بدهیم، دادهایم و اگر میخواستیم مسئله را برادرانه حل کنیم، کردیم ولی نشد و این راه آخرین راه است که انتخاب کردهایم و این را هم بدانیم اگر تمام برادران اهل جبهه در پشت جبهه بمانند در عرض چند روز دمار از روزگار اینها در میآورند و اما مسئله آخر در مورد مسئولین شهر: آقایان گرامی شما دم از حزبالهی بودن میزنید، شمایی که دایه مهربانتر از مادر برای رزمندگان(در شعار) هستید، مگر این رزمندگان چه میخواهند. اینها میگویند که نباید بیحجابی و این فساد در شهرها وجود داشته باشد. رزمندهای که از جبهه برمیگردد نمیتواند ایجور چیزها را ببیند، رزمندهای که در کنار او بهترین دوستان و رفقایش به شهادت میرسند نمیتواند تحمل کند آن مسئول شهری احضاریه به رزمنده میدهد که خود را به دادگاه معرفی نماید.
آیا ان چیزهایی که قبلا در بالا گفتم را قبلا فکر کردند یا نه. امیدوارم که خداوند انشاءالله به مسئولین ما عقل درک صحیح بدهد تا بتوانند مسائل را بهتر درک کنند آمین. خداوند به همه ما این توفیق را بدهد تا بتوانیم این جنگ را با پیروزی نهایی به پایان برسانیم انشاءالله.
بارخدایا از آنجا که عاشق راه تو و عاشق راه امامان و پیامبران تو بودهام در این راه که راه سعادت است قدم نهادم و از تو میخواهم که در این راه مرا ثابتقدم و استوار بداری و ایمانم را قوی کنی و به من شجاعت و ایثار عطا نمایی تا بتوانم در راه حسین(ع) تو که همان دین توست جهاد نمایم، تا بتوانم پرچم سبز لا اله الا الله و محمد رسول الله را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورم انشاءالله.
خدایا بار گناهانم زیاد است اما یقین دارم که تو تمامی گناهانم را خواهی بخشید. خدایا چونکه در این مکان مقدس خونها دادهایم، خدایا تو را به خونهای پاک جوانان ما قسم که گناهان این بنده را ببخش و مرا در رضوان جای ده. خدایا شب اول قبر، حضرت علی (ع) را به فریادم برسان.
خدایا برادر شهیدم علیاصغر را در آن شب به استقبالم برسان. خدایا فشار قبرم را کمتر کن و مرا شهید بمیران آمین.
از دوستانم میخواهم اگر خطایی از من دیدهاند مرا ببخشند و با هم بیشتر وحدت داشته باشند و شب اول قبر مرا فراموش نکنند و در دعاها بیشتر شرکت نمایند و به همدیگر احترام بگذارند و از پدر و مادرم میخواهم که مرا عفو نمایند و از برادرانم میخواهم که راه مرا ادامه دهند و از دوستانم میخواهم که بیشتر در اسلام و اما دقیق شوند و از گروهگرایی دست بردارند.
از خواهرانم میخواهم که حجابشان را حفظ کنندو ازهمه شما عاجزانه طلب عفو میکنم و اگر جنازهام به دست شما رسید در زیر پای برادر شهیدم اصغر دفن نمایید. دیگر عرضی نیست به جز دعا برای حضرت امام. درباره این شعر خوب دفت کنید راهم را ادامه بدهید.
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان راچه کند
التماس دعا 16/10/1366
تاریخ شهادت:4/4/1367
محل شهادت:مجنون